در سه خطبۀ «البیان، تطنجیه و طارق»
«اَلحَمدُ لله الّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکِین بِوِلایه مُولانا اَمیرالمُؤمنین وَ اولادهُمُ المَعصومِین علیهم صلوات الله»
در طول تاریخ اسلام، تعداد کثیرى از دانشمندان، محققین، نویسندگان، شعرا و فرهیختگان در معرفى و بیان اوصاف، مناقب، فضایل و مقامات امامان معصوم علیهم السلام ، بسیار سخن گفته، کتاب ها نوشته و شعرها سرودهاند؛ لکن تمام اینها از سر ارادت و به میزان معرفت و محبت آنان نسبت به مقام و منزلت امام علیه السلام بوده، نه آن گونه که حقیقتِ شخصیت امام علیه السلام نزد خداوند متعال و در عالم خلقت است؛ چه، وقتى علم انبیاء در مقابل علم امام علیه السلام مانند قطرهاى در مقابل دریاست و خود مى فرمایند:
«جَلَّ مَقامُ آلِ مُحَمّدٍ علیهم السلام عَنْ وَصْفِ الْواصِفینَ وَ نَعْتِ النّاعِتینَ».[1]
به خوبى روشن است که احدى نمى تواند شخصیت حقیقى امام معصوم علیه السلام را بیان و معرفى نماید. اما چه زیباست که امام علیه السلام خود به بیان و معرفى شخصیت و اوصاف خویش بپردازد و راز سر به مُهر عالم بگشاید. کوتاه سخن اینکه چه زیباست که «امام» را خود جناب امیرالمؤمنین علیه السلام براى ما در خطبه هایش معرفى نماید.
امیرمؤمنان و مقتدای شیعیان امام علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمودند:
«لا یُقاسُ بآلِ مُحَمد علیهم السلام مِن هذِهِ الاُمّه اَحَد وَ لا یسوی بِهِم من جرت نِعمَتَهُم عَلَیهِ أبداً هُم أساسُ الدّین وَ عِمادُ الیَقِین؛ [2]هیچ احدی از این امت با آل محمد علیهم السلام قابل قیاس نیست؛ و آن که مرهون نعمت ایشان است، هرگز در ردیف آنان نیست، ایشان شالوده دین و استوانه یقین اند».
خوانندگانِ خطبه هایِ با عظمت، در هر سطح و مقامی که باشند می توانند به اندازه معرفت و استعداد خود از این اقیانوس معارف بهره گیرند. کلماتی که از حضرت امیر علیه السلام در سه خطبه «طارق، بیان و تطنجیه» بطور تفصیل وارد شده است، را جناب حافظ رجب برسی حلی رحمه الله در کتاب «مشارق» آورده است، اشخاصی که از مقام ولایت و نحوه احاطه وجود ولیّ، بر کائنات بی خبرند، این قبیل از مطالب را غُلوآمیز می دانند. در حالتی که غُلو امر دیگری است. در عین اثبات این شئون برای مقام ولایت، باید ولیّ را عبد مربوب دانست و از برای او استقلال وجودی قائل نبود، و همه کمالات او را از حق دانست.
خطبه تطنجیّه
یکی از خطبه های نادره امیرالمؤمنین علیه السلام، خطبه «تطنجیّه» می باشـد که در سطح بسیار بالایی از معارف الهی قرار دارد و برای اولوالألباب دارای اسرار فراوانی است. از آنجا که آن حضرت علیهالسلام در قسمتی از این خطبه میفرماید:
«اَنَا الْواقِفُ عَلَی التُّطُنْجَیْنِ؛ من بر تطنجین ایستادهام»، این خطبه را تطنجیه گویند. تطنجیّه به معنای دو خلیج از آب است و یا به معنای دنیا و آخرت است. آغاز خطبه با بخش «خلق عالم» با خطبه نخست نهج البلاغه قرابت بسیاری دارد؛ بیشتر تعبیرات با جملهبندی دیگری، کاملاً متأثر از آیات قرآنی است و بر باورهای رسمی تکیه دارد. مضمون اصلی خطبه، گستره دانش حضرت علی علیهالسلام است؛ بهویژه به دانایی برتر آن حضرت نسبت به کائنات و نسبت به رخدادهای گذشته و آینده تکیه دارد؛ به همین مناسبت، مضامین گستردهای در کیهانشناسی، اخبار گذشتگان و وقایع مربوط به آخرالزمان آمده است. این خطبه، سیر حمد و ستایش خدای تعالی را در طول تاریخ انبیاء و ولایت تکوینی و علم ائمه اطهار علیهمالسلام را بیان میکند. به دیگر سخن، انسان کامل را معرفی میکند.
به یقین، موجود نخستین حقیقت محمدیّه یا عقل اول، همان ولایت علویّه مرتضویّه می باشـد. این مخلوق اول با خلق تمام ممکنات در ارتباطی شگرف است، و امیرالمؤمنین علیه السلام در این مقام تحت عنوان صادر اول یا نفس لاهوتیه ملکوتیه کلیّه الهیّه ظاهرشده است. این حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله اشاره زیبایی به این کلام دارد:
«یا علی، همانا خداوند تعالی به من فرمود: من علی را با پیامبران در باطن برانگیختم و با تو در ظاهر مبعوث نمودم».[3]
حال این صادر اول در خطبه تطنجیه به سخن آمده و پرده از رخ برگرفته و اسراری را بازگو می کند.
خطبیه البیان[4]
خطبه ای است که امیرمؤمنان علی علیه السلام در آخرین روزهای عمر پر برکت خود در شهر بصره – بنا بر قولی در شهر کوفه – برای مردم ایراد فرمودند که به گفته برخی آخرین خطبه حضرتش می باشد، که به خطبه «البیان» مشهور است. مضمون این خطبه به پیش گویى هایى درباره آینده و معرفى امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از خود آن حضرت و همچنین تبیین آخرالزمان و نشانه هاى ظهور مهدى علیه السلام، اختصاص دارد.
عبدالله بن مسعود – به اسنادی که در متن خطبه مذکور است – می گوید: زمانی که امیرالمؤمنین امر خلافت را عهده دار گردید، به مسجد جامع تشریف فرما شدند، برفراز منبر قرار گرفتند و در ضمن خطبه ای به مناسبت حوادث و مصائبی که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله برای امت روی می دهد اشاراتی فرمود. در این بین، منکری به نام “سوید بن نوفل هلالی” از خوارج، سخن امام را قطع کرد و پرسید که: وی این چیزها را از کجا می داند؟ حضرت به دیده خشم به وی نگریست و در باب اوصاف خود و احاطه علم خویش، عبارت هایی مسجّع بر زبان آورد که بیان احوال وی بود، مثل: «أنا سِرّ الأسرار، أنا شَجَرَۀُ الأنوَار، أنا دَلِیلُ السَّموَات، أنَا أنِیسُ المُسَبَّحات» و غیر اینها.[5]
بر اساس آنچه در «الزام الناصب» آمده و مفصلترین نقل خطبه محسوب میشود، مضمون اصلی خطبه «بیان» را میتوان در سه بخش کلی دستهبندی کرد: بیانِ صفات پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله، بیانِ ویژگیهای شخص امام علی علیه السلام از زبان خودش و نکاتی درباره آخرالزمان و وقایع مربوط به ظهور امام مهدی علیه السلام.
در بخش توصیف ویژگیهای آخر الزمان تاکید این خطبه بر گسترش فساد و دوری مردم از ظواهر دینی است.
خطبه طارق
این خطبه پیرامون تبیین و توصیف مقام امام و جایگاه امامت می باشد که امیرالمؤمنین علیه السلام آن را برای یکی از اصحاب خاصّش به نام «طارق بن شهاب»، ایراد فرمودند. با توجه به این نکته که سخنان امام علیه السلام به اندازه ظرفیت و درک و پذیرش مخاطب است و همچنین توفیق جناب طارق در نقل چنین حدیث پر مایه ای، یقین و معرفتی سترگ و دلی قرص در تحمل اسرار برای ایشان ثابت می شود. چنانچه مرحوم مامقانی در کتاب «تنقیح المقال»[6] به این مطلب اشاره نموده و پس از معرفی جناب طارق می فرماید:
« ایشان نزد من در بالاترین درجه حسن قرار دارد».
مرحوم نمازی شاهرودی هم در «مستدرکات علم رجال»[7]، می فرماید:
«چنین مطالبی (از طرف امام) جز برای شیعه ی کامل بیان نمی شود».
موافقت این حدیث با کتاب و سنت که معیار رد و پذیرش است و معانی بسیار بلند آن، ما را از بحث سند بی نیاز می گرداند، زیرا کسی جز امام معصوم نمی تواند «امام» را بدین گونه معرفی نماید.
در این خطبه جناب امیرالمؤمنین علیه السلام و سرور متّقیان با ذکر کلمات اسرارآمیزى به معرفى «امام» از بدو خلقت آدم تا قیام قائم آل محمّد عجل الله تعالی فرجه الشریف پرداخته اند.
[1] آدرس.
[2]. نهج البلاغه فیض، خطبه دوم .
[3] آدرس
[4].مشارق الانوار، ص 114 – 117. بحار ج 25، ص 169 – 174.
[5].حائری یزدی علی، الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، ج 2، ص 148- 191، اول، بیروت، 1422 ق.
[6]. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 2، ص 106
[7]. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 4، ص 285
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.